دختر و راهب

دختری سوار اتوبوس شد و کنار راهب جوان نشست... به راهب نظر داشت ولی

راهب جوان از قصد دختر با خبرشد و زود پیاده شد... راننده اتوبوس که متوجه شده

بود به دختر جوان گفت: راهب شبها درقبرستانی مشغول عبادت است..تو امشب با

لباس فرشتها برو و بگو من از طرف خدا آمده ام... دختر جوان رفت و نصفه شب که

راهب مشغول دعا بود به پیش او رفت و درخواست خود را در لباس فرشته گفت...

راهب با هزار زور قبول کرد.. وقتی که کارشون تموم شد دختر ماسک خود را

برداشت و گفت: سوپرایز... ! من همون دختر توی اتوبوسم....!!!! راهب هم ماسک

خود را برداشت و گفت: سوپرایز..!!! منم راننده اتوبوسم..!!


[ بازدید : 493 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 30 خرداد 1393 ] [ 14:25 ] [ بهنام ]

[ ]

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]